دامپزشک

ویژه دانشجویان دامپزشکی خصوصا دانشگاه شیراز

دامپزشک

ویژه دانشجویان دامپزشکی خصوصا دانشگاه شیراز

چه زود٬دیر می شود

 برگرفته از: www.shirazveterinary.blogfa.com
اولین باری که اسم روز دامپزشکی به گوشمان خورد، اولین سال دوره دانشجویی بود. آن زمان تحت تاثیر شرایط کنکور و میراث ناخوشایندش یعنی تفکر مقایسه ای، مدام با خود می گفتیم چرا این روز را روز دامپزشکی نام نهادند و نه روز دامپزشک؟ نمی دانستیم چه کسی این روز را نام گذاری کرده ولی ذهن نابالغِ دبیرستانی مان از او شاکی بود. این شاکی بودن طبیعی بود و از یک نوجوان 18 ساله طرز فکر دیگری هم انتظار نمی رفت.

امروز به آخر راه آموزش دانشگاهی رسیده ایم، سال آخر دانشجویی و کوله باری از تجربیات تلخ و شیرین در این دانشکده زیبا و دوست داشتنی. جدا از همه چیزهای خوبی که این دانشکده به ما داد، یک لطف بسیار بزرگ دیگر هم در حق ما کرد. 6 سال زندگی در این دانشکده تفکر ما را پخته و پخته تر کرد. امروز هر یک از بچه هایی که با هم در این سال ها بزرگ شدیم و تغییر کردیم، دلمان می خواهد از دکتر تاجبخشِ عزیزمان، تقدیر کنیم و بر دستانش بوسه بزنیم که به درستی این روز را روز دامپزشکی نامید و نه دامپزشک. 14 مهر ماه یک روز شغلی نیست بلکه روز یک خانواده است، یک خانواده بزرگ و پر مِهر...

بر خلاف برخی دانشجویان، جمع دوستیِ ما رشته ی خود را با علاقه و شناخت انتخاب کرده، در تمام سال های تحصیل هیچ از علاقه مان به دامپزشکی کم نشد، بلکه این احساسِ خوب قوی تر هم شد و هر روز عشق و وابستگی مان به حرفه مقدسِ دامپزشکی بیشتر می شد.

ما از اینکه عضو یک خانواده هستیم لذت می بریم و به خود می بالیم. خانواده مهربانِ دامپزشکی آن قدر عظمت دارد که هر گاه به یاد می آوریم عضوی از این خانواده هستیم از شادی و غرور در پوست خود نمی گنجیم.... 

ادامه

در همه این سال ها دلمان می خواست بیاموزیم که چگونه می توانیم از مظلومیت خانواده دامپزشکی بکاهیم.

از مظلومیت این خانواده گفتیم؛ آیا تاکنون با خود اندیشیده اید که چرا خود را مظلوم می خوانیم؟ چرا این خانواده به کسانی اجازه ظلم و تعدی داده است؟ این افراد کیستند؟ چرا به ما ظلم می کنند؟

خودآگاه یا ناخودآگاه، ما همیشه به این سوالات فکر می کنیم. پاسخ هایی که به این پرسش ها می دهیم، راهِ رفتن را برای ما ترسیم می کنند. مانند هر خانواده ای ما نیز می خواهیم خانواده مان با نشاط و پویا باشد و در راه بالندگی و کمالِ خود گام بردارد. این چشم انداز برای هر خانواده ی معمولی مطرح است، چه برسد به خانواده ای به عظمت دامپزشکی!

ما بارها با خود فکر کرده ایم که ظلم به حقوق خانواده دامپزشکی ریشه در کجا دارد؟ عیب کار از کجاست؟ مقصر کیست؟

همه می دانیم که امروز روز جشنِ دامپزشکی نیست، بلکه روز بزرگداشت دامپزشکی است و در مراسم بزرگداشت، هم باید به یاد خاطرات مشترک خانواده خوش بود و هم باید دغدغه ها و مشکلات خانواده را به چالش کشید. ما از این که خانواده ما سالی چند ساعت خوشحال است و یک سال ناخوش است می رنجیم و غصه می خوریم، دلمان می گیرد. از این که ناچاریم از این خوشیِ چند ساعته بکاهیم و از دردها سخن برانیم، بسیار ناخشنودیم، اما این خانواده بعد از این مراسم خانواده بودن خویش را بیش و کم فراموش می کند! تازه این حرف ها که حرف های خصوصی یا شخصی مان نیست، بلکه دغدغه های یک خانواده است، یک خانواده بحران زده!

از مقدمه بگذریم، صورت مسئله مشخص است؛ خانواده بزرگ ما مظلوم است، متولی ندارد، پدر ندارد. ناپدری ها به سراغش آمده اند. این ناپدری های ما چه کسانی هستند؟

وزارت علوم که پنبه ای سترگ در گوش های خود فرو کرده است، ناپدری اول ماست! هم اوست که فریادمان را برای اصلاح مکانیزم ورود به رشته دامپزشکی نمی شنود، به روز شدن سرفصل ها و دروس دامپزشکی برایش اهمیتی ندارد، مجوز بی حساب و کتابِ دانشکده های جدید را سرطان وار صادر می کند، به لابه یِ ما برای کاهش ظرفیت دانشکده های دامپزشکی التفاتی ندارد، با انتصاب نمایندگان بی اثر و بی خطری از جانب ما(!؟) در گروه دامپزشکی وزارتخانه ی علوم، مدعی است که صدایمان را می شنود!

مجلس ناپدری بعدی ماست که به جای تصویب تشکیلات مستقل برای خانواده دامپزشکی(سازمان یا وزارتخانه مجزا) هر از گاهی با پتک طرح ها و قوانینش بر روحمان ضرباتی سخت وارد می کند. تازه داشتیم از برکاتِ طرح بهره وری کشاورزی خلاص می شدیم که مجلسیان با قانون نظام دامپروری حسابی ما را مورد لطف قرار داده و خجالت زده مان کردند. مجلس نشینان که هیچ گاه خبرِ خیری برای خانواده ما نداشته اند، هنوز آنچنان باورمان ندارند تا در ردیف مشاغل سخت و زیان آور به حسابمان آورند.

وزارت بهداشت ناپدری دیگر ماست که گهگاه به بهانه ی اپیدمی های شایع، با دخالت های نابجایش در تخصص ما، بیش از پیش آزارمان می دهد. در حالیکه هیچگاه همت و لیاقت همکاری صادقانه با خانواده بزرگ ما را نداشته و همیشه به شکل بچه گانه ای، می خواهد نقش ما را در نظامِ سلامت به هیچ انگارد! به راستی دهان کجی های وزارت بهداشت به خانواده دامپزشکی کِی پایان می یابد؟

صداوسیما اما رابطه دوستانه اش با خانواده ما عمر زیادی ندارد و چند سالی است متوجه شده که ما هم هستیم و به ما فقط برای پر کردنِ برنامه های کم بیننده اش نیاز دارد. صداوسیما نه صدای ما و نه سیمای ما، هیچ کدام را پخش نمی کند! صداوسیما بارها با ساخت برنامه های نازل و زننده در تحقیر این خانواده بزرگ نهایت تلاش خویش را کرده است. صداوسیما همواره سعی نموده پای وزارت بهداشت را در مسائل تخصصی دامپزشکی باز کند که خود ظُلم دیگری است!

صورت مسأله بر همه آشکار بود، آشکارترش کردیم، مسأله نه از آن مسأله هاست که با پاک کردن صورت حل شود، تدبیری لازم است، راه حل درون خانواده است. از ناپدری ها و غریبه ها انتظار یاری نمی توان داشت(شرشان کم باد!).

در خانواده ما مانند هر خانواده ای، برخی از فرزندان اصلاً به خانواده شان اهمیت نمی دهند و درک ضعیفی از جایگاه خانواده دارند. این بچه ها بیشتر به منافع خود می اندیشند و ترجیح می دهند به تنهایی دامپزشکِ موفق و برتر(!؟) باشند و خانواده دامپزشکی برایشان اهمیتی ندارد. اینان همیشه به دنبال سهم خود می گردند و خود را از خانواده طلبکار می دانند و ...

اما عده ای دیگر از فرزندان خانواده که خوشبختانه تعدادشان روز به روز زیادتر می شود نظر دیگری دارند. این بچه ها خود را بدهکار خانواده می دانند و نسبت به خانواده شان احساس دِین می کنند. این بچه ها درد را می دانند و می خواهند درمانش کنند. گرچه دوست دارند هر چه زودتر درد را تمام کنند، اما می دانند که درمان، زمان بَر خواهد بود.

اینک همه ما از یکدیگر می‌پرسیم چه باید کرد؟ این سوالی از سر ناامیدی و یا بلاتکلیفی نیست، بلکه می‌پرسیم با این سرمایه عظیم خانوادگی چه باید کرد؟

به راستی چه باید کرد؟ در پاسخ به این پرسش نخستین قدم آن است که بدانیم چه باید بخواهیم تا بهترین و بیشترین را خواسته باشیم. اگر در یافتن پاسخ این سوال خطا کنیم قطعاً بخشی از سرمایه خانواده را از دست داده ایم. این که نتیجه حرکت ما چه خواهد بود تماماً به انتخاب درست ما در این مرحله بستگی دارد. خانواده ما پر از ظرفیت‌هایی است که هنوز به فعلیت نرسیده‌ اند. اتخاذ رویکردی اجتماعی برای حل مسئله ضرورتی اجتناب‌ناپذیر است، ضرورتی که لازمه آن، بهره‌گیری از ظرفیت‌های خانوادگی ماست. اساس چنین رویکرد متفاوتی، پذیرش واقعیت تعدد و تنوع نگرش‌های موجود در خانواده بزرگ دامپزشکی است. همگی باید تلاش کنیم تا در مدتی معقول به یک وجدان عمومی در زمینه مسائل خانواده مان دست یابیم. تنها راه همزیستی مسالمت‌آمیز سلیقه ها و گرایش‌های گوناگونی که در این خانواده زندگی می‌کنند اذعان به وجود تنوع و اجتماع بر کانون آن هویت دیرینه‌ ای است که ما را به یکدیگر پیوند می‌زند. راه رهایی از این درد و ظلم، تنها و تنها از مسیر اتحاد می گذرد. آیا تاکنون تمرین اتحاد کرده ایم؟ آنچه ما در پاسخ به سوال چه باید کرد پیشنهاد می‌کنیم، تقویت و تحکیم روابط خانوادگی مان است. وقت آن رسیده که اعضای خانواده از سازمان دامپزشکی و دانشکده های دامپزشکی گرفته تا نظام دامپزشکی و دامپزشکان بخش خصوصی و دانشجویان جوان دامپزشکی همگی به سمت یک نقطه پرگار که همان دامپزشکی است حرکت کنیم. همه با هم برای اتحاد خانواده دوست داشتنی مان.

وقتی خوب دقت کنیم درمی یابیم این خانواده دارای نیروی عظیمی است که باید به کارآمدترین شیوه برای سعادتِ بلندمدت به خدمت گرفته شود. بچه های خانواده از آنچه می‌خواهند آگاهند. آنان می‌دانند که سرمایه و توان تحقق بخشیدن به خواست‌های خود را دارند و در این میدان انبوه نخبگان و زُبدگانِ خانواده دوشادوش آنان ایستاده‌اند. ما نیازمند حرکتی اجتماعی و دامنه دار برای ترمیم و ایجاد برخی از بنیادین ترین زیرساخت‌های خانواده مان هستیم که همه ی فرزندان را تحت تأثیر قرار خواهد داد و قطعاً خانواده ما برای محقق کردن فضای باثبات خانوادگی خود به تشکیلات صنفیِ قدرتمند نیازمند است و چه بسا زمانی که زمینه برای فعالیت موثر و مفید نهادهای صنفی فراهم شود بسیاری از ما نیز کوشش های خود را در چارچوب تشکلی متعارف از این نوع قرار دهیم. نمی‌توان از خانواده‌ای که بخش قابل توجهی از آن دچار جبر نان و از تأمین نیازها اولیه خود ناتوان است انتظار مشارکت گسترده در فرآیند توسعه صنفی را داشت. البته عکس این رابطه نیز صادق است و جامعه‌ای که از حقوقِ صنفیِ اولیه اساسی خود محروم شود در تأمین معیشتی که لیاقت آن را دارد نیز درمی‌ماند.  

برگرفته از: www.shirazveterinary.blogfa.com